-
نتیجه تحمیل عبادت
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:10
مـردى بـا آن کـه پـدرش از مـؤمنان بود, خدا و معاد را انکار مى کردوبه هیچ یک از اصول و فروع مذهبى پاى بند نبود. شخصى از او پرسید:چه شده است که با داشتن چنین پدر مؤمن و با تقوایى , توچنین از آب در آمدى ؟ مـرد جـواب داد: اتـفـاقـاپدرم باعث شده است که چنین باشم . یادم مى آید زمانى که هنوز کودک نـوپـایـى بـودم , هر سحر,...
-
کودکان را قرآن بیاموزید
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:10
زمـانـى کـه فرزدق در دوران کودکى , همراه پدرش به حضورامام على (ع ) رسید, امام از پدرش سؤال کرد: این پسرکیست ؟ جواب داد: او فرزند من است و همام نام دارد. پـدر فـرزدق در ادامه سخنش گفت : شعر و کلام عرب را آن چنان به او آموختم که مهارت کامل در این فن دارد. آن مـرد انتظار داشت که فرزندش مورد تشویق امام (ع ) قرار بگیرد,ولى...
-
کودک حقیقت بین
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:08
خداوند پیغمبر را مامور نمود تا خویشاوندانش را به آیین خودبخواند. پـیامبر(ص ) به على بن ابى طالب که آن روز هنوز به سن بلوغ نرسیده بود, دستور داد که غذایى آمـاده کـنـد, سـپـس چهل وپنج نفر ازسران بنى هاشم را دعوت نمود تا در ضمن پذیرایى از آنها, رازنهفته اش را آشکار سازد, ولى متاسفانه پس از صرف غذا, پیش از آن که سخنى...
-
مادر و فرزندى پاک
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:08
خـلـیـفـه دوم , گـاهـى شـب ها از منزل بیرون مى رفت . شبى صداى زنى را شنید که از دخترش مـى خـواست شیر گوسفندان را براى فروش بیشتر, با آب مخلوط کند, اما دختر از این کار امتناع مى کرد. وقتى که مادر از روى تمسخر گفت : خلیفه ما را نمى بیند. دختر گفت : خداى خلیفه که ما را مى بیند. خلیفه به پسرش عاصم گفت : تحقیق کن تا او را...
-
موفقیت در علاقه و استعداد کودک
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:07
یـکـى از نقاشان بزرگ روزگار, در کودکى , هنگامى که به مدرسه مى رفت , بسیار نامرتب و شلوغ بـود. نـه خـود درس مـى خـواند و نه مى گذاشت سایر شاگردها به درس استاد گوش فرا دهند. روزى استاداو را به حضور طلبید تا در خلوت پندش دهد و عاقبت بازیگوشى وسهل انگارى را به او گوشزد نماید. در حینى که شاگرد تنبل را نصیحت مى کرد, مشاهده...
-
نتیجه بد اخلاقى معلم
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:07
مـعـلمى بود که شاگردان زیادى داشت , اما وى از نظر اخلاقى فردى تندخو بود و بچه ها را اذیت مى کرد. بچه ها به همین علت دلخوشى شان این بود که ولو براى یک روز هم که شده از دست وى خـلاص شـونـد ودرس را تـعـطیل کنند. لذا با هم نشستند و نقشه کشیدند. روز بعد که به کلاس آمـدنـد, هنگامى که معلم وارد شد, یکى از بچه ها به معلم سلام...
-
تدبیر یوسف براى نگه داشتن بنیامین
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:05
خداى تعالى در این باره چنین فرموده است : و چون بارشان را بست ، آب خورى جام پیمانه را میان بار برادرش بنیامین گذاشت و سپس جارچى فریاد برآورد که اى کاروانیان شما دزد هستید. کاروانیان رو به آنان کرده و گفتند: چه چیز گم کرده اید؟ آنها گفتند: جام شاه را گم کرده ایم و هر کس آن را بیاورد، یک بار مژدگانى او است و من ضمانت...
-
در حضور عزیز مصر
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:04
یوسف در جاى گاه مخصوص نشسته و پسران یعقوب وارد مجلس شدند و احترام هاى لازم را به جاى آوردند و در جاى خود نشستند. درست روشن نیست که هنگام ورود به آن مجالس چه مطالبى عنوان شد و چه سخنانى رد و بدل گردید. به طور معمول در ابتدا برادران یوسف از الطاف گذشته عزیز مصر تشکر کرده و سپس برادر کوچک خود را - که قول داده بودند در...
-
هدف یعقوب در این دستور
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:04
در این که یعقوب (علیه السلام ) به چه منظورى این دستور را به فرزندانش داد، اختلاف است و عده اى گفتند یعقوب از چشم زخمى مردم نسبت به آنان ترسید. زیرا وقتى یازده پسر یعقوب که همگى رشید و نیرومند بوده و از نظر جمال و اندام و زیبایى ممتاز بودند، پیش رویش صف کشیدند، آن حضرت ترسید که اگر اینها به همین شکل و اجتماع وارد مصر...
-
دومین سفر
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:03
فرزندان یعقوب مقدمه حرکت به مصر را فراهم کرده و بارها را بستند و بنیامین را نیز آماده مسافرت کرده و براى خداحافظى نزد پدر آمدند. حضرت یعقوب که صرف نظر از تجربه زندگى از منبع وحى اللهى نیز برخوردار است . و با عالم غیب نیز ارتباطى دارد، در این جا سفارشى دیگر به فرزندان خود کرد و فرمود: اى فرزندان من ، از یک دروازده وارد...
-
رضایت یعقوب را جلب کردند
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:03
یعقوب که مى بیند خانواده اش نیازمند به آذوقه و غله است و آن نیز با مسافرت فرزندانش به مصر تهیه شود، چاره اى ندارد جز این که به رفتن بنیامین راضى شود؛ اما چون فرزندانش سابقه خوبى ندارند، از آنها پیمان محکمى گرفت تا از بنیامین محافظت و نگهبانى کرده و او را نزد وى بازگردانند، مگر آن مشکلى پیش آید که حل آن از عهده آنان...
-
فرزندان یعقوب در حضور پدر
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:02
پسران یعقوب از مصر به سوى کنعان حرکت کردند و پس از گذشت چند روز به فلسطین وارد شده و خاندان یعقوب را از انتظار بیرون آوردند، ولى آن چه مسلم است اینان در طول راه احسان و نیکوکارى و کرم عزیز مصر پیش خود سخن گفته و آماده شدند تا هر چه زودتر وسایل سفر دوم را فراهم کرده و براى تهیه آذوقه بیشترى دوباره به مصر سفر کنند و...
-
برادران یوسف در مصر
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:02
سال هاى فراخى و پر محصول به پایان رسید و هفت سال قحطى پیش آمد و این قحطى و خشکسالى به شهرها و بلاد اطراف مصر نیز سرایت کرد و حدود شامات و سرزمین فلسطین هم دچار قحطى شدند و درصدد تهیه غله و آذوقه از این طرف و آن طرف برآمدند، با این تفاوت که در کشور مصر فرزند خردمند و فرزانه یعقوب طبق آنچه مى دانست ، از سالها پیش غله...
-
عظمت یوسف در مصر به آن جا رسید که
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:01
طبرسى در تفسیر خود از کتاب النبوه روایت کرده است که امام رضا (علیه السلام ) فرمود: یوسف پیش از این که فرمانروا گردید به جمع آورى آذوقه و غله پرداخت و در هفت سال فراوانى انبارها را پر کرد و چون سالهاى قحطى رسید، شروع به فروش غله کرد. و در سال اول مردم هر چه درهم و دینار و پول نقد داشتند، همه را به یوسف داده و آذوقه و...
-
درسى آموزنده دیگرى از قرآن
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:00
از آن جا که هدف قرآن کریم در نقل داستانهاى گذشتگان تربیت افکار و توجه دادن بندگان خدا به مبداء و معاد و تهذیب نفوس و کمال انسان ها است و بیشتر جنبه تربیتى و آموزشى دارد؛ در هر جا به تناسب ، این هدف عالى را تعقیب نموده و تذکرهاى سودمندى به سایر افراد مى دهد. قرآن کریم در این فصل از داستان یوسف نیز پس از ذکر موضوع آزادى...
-
بیچارگى مسافر بى توشه
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:13
در بیابان وسیع و پهناورى ، مسافرى راه را گم کرد، نیرو و توشه راه از غذا و آبش تمام شد، چند درهم پول در همیانش بود و آن همیان را به کمر بسته بود، بسیار تلاش کرد تا راه پیدا کند، ولى به جایى نبرد و سرانجام با دشوارى به هلاکت رسید. در این هنگام گروهى مسافر به آنجا رسیدند و جنازه او را دیدند که چند درهم پول در برابرش...
-
تشنه را در دهان ، چه در چه صدف
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:12
عربى بیابانگرد را در بصره در نزد طافروشان دیدم مى گفت : روزى رد بیابانى راه را گم کردم ، و توشه و غذاى راه تمام شد و خود را در خطر هلاکت مى دیدم ، ناگاه در مسیر راه کیسه اى پر از مروارید یافتم ، اول تصور کردم که گندم پخته است ، بسیار خوشحال شدم که هرگز چنین خوشحالى به من دست نداده بود، ولى وقتى که فهمیدم گندم نیست...
-
مور همان به که نباشد پرش
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:11
حضرت موسى علیه السلام را دید که از شدت تهیدستى ، برهنه روى ریگ بیابان خوابیده است ، چون نزدیک آمد، او عرض کرد: (( اى موسى ! دعا کن تا خداوند متعال معاش اندکى به من بدهد که از بى تابى ، جانم به لب رسیده است . )) موسى علیه السلام براى او دعا کرد و از آنجا (براى مناجات به طرف کوه طور)رفت . پس از چند روز، موسى علیه السلام...
-
معنى عشق و ایثار
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:10
جوانى پاکباز و پاکنهادى ، با دوست خود، سوار بر کشتى کوچکى در دریاى بزرگ سیر مى کردند، ناگاه امواج سهمگین دریا، آن کشتى کوچک را احاطه کرد به طورى که آن دو دوست به گردابى افتادند و در حال غرق شدن بودند، کشتیبان با چابکى و شناورى به سراغ آنها رفت ،، دستشان را بگیرد و نجاتشان دهد، وقتى که خواست دست آن جوان پاکباز زا بگیرد...
-
دیده مجنون بین
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:10
ماجراى لیلى و مجنون و عشق شدید و سوزان مجنون به لیلى را براى یکى از شاهان عرب تعریف کردند، که مجنون با آنهمه فضل و سخنورى و مقام علمى ، دست از عقل کشیده و سر به بیابان نهاده و دیوانه وار دم از لیلى مى زند. شاه دستور داد تا مجنون را نزد او حاضر سازند، هنگامى که مجنون حاضر شد، شاه او را مورد سرزنش قرار داد که از کرامت...
-
عدم دلبستگى پارسا به دارایى
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:09
در میان کاروان حج ، عازم مکه بودم ، پارسایى تهیدست در میان کاروان بود، یکى از ثروتمندان عرب ، صد دینار به او بخشید، تا در صحراى منى گوسفند خریده و قربانى کند، در مسیر راه رهزنان خفاجه (یکى از گروههاى دزدهاى وابسته به طایفه بنى عامر ) ناگاه به کاروان حمله کردند، و همه دار و ندار کاروان را چپاول نموده و بردند، بازرگانان...
-
سعدى به صورت ناشناس در شهر کاشغر
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:09
در سالى که محمد خوارزمشاه (ششمین شاه خوارزمیان که از سال 596 تا 617 ه . ق که بر خوارزم تا سواحل دریاى عمان ، فرمانروایى داشتند ) با فرمانروایان سرزمین (( ختا )) (بخش شمالى چین و ترکمنستان شرقى ) صلح کرد، در سفرى به کاشغر (361) وارد مسجد جامع کاشغر شدم ، پسرى موزون و زیبا را در آنجا دیدم که به خواندن علم نحو و ادبیات...
-
آب گوارا از زیبایى دل آرا
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:08
به خاطر دارم ، در دوران جوانى از محلى مى گذشتم ، تیرماه بود و هوا بسیار گرم ، به طورى که داغى آن ، دهان را مى خشکانید و باد داغش مغز استخوان را مى جوشانید، به حکم ناتوانى آدمى ، نتوانستم در برابر تابش آفتاب نیم روز طاقت بیاورم ، به سایه دیوارى پناه بردم و در انتظار آن بودم که کسى به سراغم آید، و با آب سردى ، داغى...
-
تقاضاى مجدد شاه براى دیدار یوسف
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:08
پیغام یوسف سبب شد تا شاه مصر درباره داستان زنان مصرى و همسر عزیز تحقیق و بررسى کند و این کند و کاو موجب شد تا پادشاه اشتیاق بیشترى به دیدار یوسف پیدا کرده و تصمیم بگیرد او را به سمت مشاور مخصوص و محرم اسرا خود انتخاب نموده و در کارهاى مهم مملکتى از عقل و درایت و کاردانى وى استفاده کند، از این رو براى بار دوم فرستاده...
-
تحقیق و بررسى
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:07
فرستاده مخصوص دوباره بازگشت و پیغام یوسف را به شاه رسانید و فرمان رواى مصر که تازه از وجود چنین مرد دانش مندى میان زندانیان آگاه شده بود با این پیغام در صدد برآمد تا علت زندانى شدن او را تحقیق کند و به همین منظور زنان را خواست و موضوع را از آن ها پرسید. از دنباله داستان معلوم مى شود که پادشاه مصر پس از تحقیق دستور...
-
تبلیغ یکتاپرستى و گذشتى دیگر
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:06
و این که یوسف در پیغام خود به شاه مصر و تحقیق از حال زنان ، نامى از زلیخا نبرد با این که وى اساس فتنه بود و گرفتارى هاى یوسف به دست وى انجام شده بود و نیز او بود که پاى زنان دیگر را به این ماجرا کشایند - دلیل دیگرى بر جوانمردى و گذشت او است که نمى خواست در این داستان نام زلیخا و شوهرش که چند سال سمت سرپرستى و کفالت او...
-
اشتیاق شاه به دیدار یوسف
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:06
فرستاده شاه که همان ساقى مخصوص و رفیق سابق یوسف در زندان بود، پس از شنیدن آن تعبیر عجیب که ضمنان پیش بینى و تدبیر براى نجات مردم مصر از قحطى آینده نیز محسوب مى شد، به سرعت خود را به دربار شاه رسانید و در حضور شاه و درباریان و دانشمندانى که منتظر آمدن وى و شنیدن تعبیر خواب و چشم به راهش بودند، ایستاده و به دقت تعبیر...
-
بزرگوارى یوسف
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:06
یوسف در این ماجرا از نظر عادى و معمولى کمال مردانگى و بزرگوارى را نشان داد، زیرا فرزند عزیز یعقوب که سالها بدون هیچ گونه جرم و گناهى آن همه مرارت و سختى زندان را کشیده و حتى برا استخلاص خود از همین رفیق بى وفا و فراموش کار استمداد کرده ، در این جا مى توانست از این فرصت پیش آمده از بیان تعبیر خواب ، چند جمله به صورت...
-
خواب شاه و نجات یوسف از زندان
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:05
سالهایى که مقدر شده بود تا فرزند پاک دامن یعقوب در زندان بماند، با تلخى و ناکامى سپرى شد و دوران آزادى از زندان و عظمت یوسف فرا رسید، خواب هولناکى که شاه دید و حکایت از آینده تاریک براى مرد مصر مى کرد، سبب شد تا همان جوان آزاده شده از زندان - که به شغل ساقى گرى شاه گمارده شده بود - به یاد یوسف بیفتد و نامش به عنوان یک...
-
در خواب یوسف از رفیق زندانى
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 01:05
پرونده آن دو رفیق زندانى بررسى شد: یکى تبرئه و دیگرى محکوم به اعدام گردید. ماموران براى بیرون بردن آنان وارد زندان شدند، آن دو براى خداحافظى نزد دوست خردمند و دانشمند خود یوسف صدیق آمدند، یوسف به آن یکى که مى دانست تبرئه و آزاد مى شود گفت : مرا نزد آقا و سرپرست خود یاد کن (70) و احوالم را به او گزارش بده و تا بى...