تقاضاى مجدد شاه براى دیدار یوسف

پیغام یوسف سبب شد تا شاه مصر درباره داستان زنان مصرى و همسر عزیز تحقیق و بررسى کند و این کند و کاو موجب شد تا پادشاه اشتیاق بیشترى به دیدار یوسف پیدا کرده و تصمیم بگیرد او را به سمت مشاور مخصوص و محرم اسرا خود انتخاب نموده و در کارهاى مهم مملکتى از عقل و درایت و کاردانى وى استفاده کند، از این رو براى بار دوم فرستاده مخصوص خود را با دستورى ویژه براى آوردن یوسف به زندان فرستاد. قرآن کریم متن دستور شاه مصر را این گونه نقل مى کند:

پادشاه گفت : او را نزد من آورید تا براى کارهاى مهم مملکتى خود برگزینم و محرم خویش گردانم و چون با او گفت و گو کرد و عقل و درایت او را دید و بدو گفت تو امروز در نزد ما داراى منزلت و مقام و امین هستى (85)
شاه مصر پیش از مصر وى ، یکى از بزرگترین منصب هاى مهم مملکتى را براى او در نظر گرفت و دانست که این جوان بزرگوار گذشته و از بزرگترین مقامى که از نظر علم و دانش و فرزانگى دارد. از نظر تقوا و عفت نیز بى نظیر است و قدرتش در برابر نیروهاى اهریمنى نفس و مهار کردن هواهاى نفسانى فوق العاده و بلکه فوق قدرت بشرى است . در ضمن این مطلب هم براى او روشن شد که این قهرمان بزرگ ، مرد بلند همت و شریفى است و از آن افراد بسیار و اندکى است که شرف و حیثیت خود را بیش از هر چیز دوست دارد و مانند سایر افراد متملق و چاپلوسى نیست که به هزاران وسیله مشتبث مى شوند تا به پست و مقامى برسند یا به دیدار شاه نائل گردند و از وى درخواستى بنمایند. وى مردى است که رفتن به دربار فرعون مصر و ملاقاتش را براى خود افتخارى نمى داند و با اظهار علاقه او به ملاقاتش همه چیز را فراموش نمى کند. خلاصه ، این جوان همان کسى است که پادشاه مصر مى خواهد و اگر مقامى را بپذیرد، از هر نظر آراسته و لایق آن مقام است و مانند افراد عادى نیست که عاشق پست و منصب هستند، اگر چه لیاقت آن را نداشته باشند.
بارى فرستاده مخصوص به زندان آمد و نزد یوسف رفت و دستور پادشاه مصر را به وى ابلاغ نمود و تحقیق و بررسى از زنان مصرى را نیز به اطلاعش رسانید و از شهادتى که زنان و به خصوص همسر عزیز مصر در پاک دامنى و برائت ساحت قدس او داده بودند، آگاهش کرد.
یوسف (علیه السلام ) دیگر وجهى براى توقف خود در زندان ندید و از سویى فرصتى برایش پیش آمده بودند تا بدین وسیله مرام مقدس توحید را با قدرت و نفوذ بیشترى در کشور مصر رواج دهد و از نظر مادى هم با گرفتن اختیاراتى از پادشاه مصر به خوبى مى تواند مردم را در دوران قحطى از گرسنگى و هلاکت نجات بخشد و بزرگ ترین خدمت را به مردم مصر نماید، او دیگر دلیلى ندارد که فرستاده شاه را ناامید برگرداند و پاسخ را ندهد، از این رو موافقت خود را اعلام کرده و به همراه فرستاده مخصوص ‍ به سوى کاخ سلطنتى حرکت نمود.
شاه و بزرگان دربار و دانشمندان معبر همگى چشم به راه آمدن یوسف بودند و براى دیدار این مرد فوق العاده و ملکوتى و دانشمند بزرگ و گمنام . دقیقه شمارى مى کردند که ناگهان فرستاده مخصوص وارد سرسرا شد و پس از تعظیم متعارف ، ورود یوسف را به کاخ اطلاع داد و سپس خود یوسف - که گویند در آن سى سال از عمرش گذشته بود - وارد مجلس ‍ شد.
شاه او را نزد خود نشاند و با او گفت و گو کرد هر جمله اى که میان آن دو رد و بدل مى شد، علاقه شاه به او بیشتر مى شد. پادشاه مصر با همان گفت و گوى مختصر دانست که او خیلى بالاتر و دانشمندتر از آن است که وى تصور مى کرد و مقام علمى و عقل و تدبیر و همچنین شخصیت ایمان ، تقوا، امانت و پاک دامنى اش قابل سنجش با افراد دیگر نیست ، از این رو بى اندازه شیفته کمالات او گردید و تا آنجا که بدون درنگ و بى آن که با درباریان و مشاوران مخصوص خود مشورت کند رو به وى کرد و گفت :
تو امروز در پیشگاه ما داراى منزلت و امین هستى (86) و هر چه بخواهى مى توانى انجام دهى و هر منصبى را بپذیرى ، به تو واگذار مى کنیم .
یوسف (علیه السلام ) میان همه پست هاى مهم مملکتى منصب خزینه دارى سرزمین مصر را انتخاب کرد و در پاسخ شاه چنین گفت :
خزینه هاى مملکت را در اختیار و فرمان من قرار ده که من شخص نگهبان و دانائى هستم (87)
انتخاب این پست نیز فقط براى آن بود که با آگاهى و اطلاعى که از وضع آینده مردم مصر و قحطى داشت و خواب شاه هم حکایت از آن مى کرد مى خواست کار کشت و برداشت محصول و واردات و صادرات غله در خزانه هاى مملکتى مستقیما تحت نظر و دستور او باشد تا در هفت ساله اول که دوران وسعت و فراخى نعمت و پر محصولى است ، اضافه بر مایحتاج زندگى مردم مصر، بقیه را بدون کم و کاست در خزینه ها ذخیره کند و از اسراف هایى که معمولا در این دستگاه ها مى شود؛ جلوگیرى کند و مردم بى پناه مصر را سرپرستى کرده تا در سال هاى قطحى از هلاکت و نابودى محافظت کند. به طور کلى قبول کردن این سمت تنها به خاطر حفظ جان میلیون ها انسانى بود که خطر بزرگى تنها در آینده آنها را تهدید کرده و وسیله خوبى براى پیشبرد هدف مقدس توحیدى او محسوب مى شد. و گرنه یوسف طالب مقام و ریاست و خوشى و لذت نبود که با مقام معنوى و شخصیت روحانى او منافاتى داشته باشد.
و این پاسخى است به برخى از افراد کوته بین که خواسته اند این پیشنهاد و قبول مسئولیت را بر یوسف بزرگوار خرده گرفته و زیر علامت سوال ببرند.
از این رو در روایت ها آمده است یوسف در تمام سال هاى قحطى هیچگاه شکم خود را سیر نکرد و غذاى سیر نخورد و وقتى از او پرسیدند با این که تمام خزینه هاى مملکت مصر در دست توست ، چرا گرسنگى مى کشى و خود را سیر مى کنى ؟ در جواب فرمود:
مى ترسم خود را سیر کنم و گرسنه ها را فراموش نمائیم .
و با توضیحى که ذکر شد دیگر جاى این سوال باقى نخواهد ماند که چرا یوسف با آن که مقام نبوت داشت مسئولیت خزانه دارى کافرى را پذیرفت ؟
زیرا پس از احساس مسئولیت در پذیرفتن مقام فرق نمى کند واگذار کننده این پست و مقام ، زمام دار خداشناس و موحدى باشد و یا شخص کافر و بت پرست و پذیرنده این مقام پیغمبر باشد یا امام یا یکى از اولیاء و دانشمندان بزرگ الهى .
در روایتى آمده که مردى به امام هشتم على بن موسى الرضا (علیه السلام ) ایراد گرفت و گفت : چگونه ولى عهدى ماءمون را پذیرفتى ؟ امام در جوابش ‍ فرمود:
آیا پیغمبر بالاتر است یا وصى پیغمبر؟ آن مرد گفت : البته پیغمبر. حضرت باز فرمود: آیا مسلمان برتر است یا مشرک ؟ آن مرد گفت : بلکه مسلمان .
امام (علیه السلام ) در جواب آن مرد گفت :
عزیز مصر مشرکى بود و یوسف پیغمبر خدا بود و ماءمون مسلمان است و من هم وصى پیغمبرم . یوسف خود را از عزیز درخواست منصب کرد و گفت مرا بر خزینه دارى مملکت بگمار که من نگهبان و دانا هستم ، ولى مرا ماءمون ناچار به قبول کردن ولى عهدى خود کرد (88)
به هر صورت پذیرفتن منصب هاى ظاهرى یا درخواست آن از طرف مردان الهى در صورتى که مصلحتى در کار باشد، هیچ گونه منافاتى با شاءن و مقام روحانى و الهى آنان ندارد و موجب ایراد و اشکال

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد