هدف یعقوب در این دستور

در این که یعقوب (علیه السلام ) به چه منظورى این دستور را به فرزندانش ‍ داد، اختلاف است و عده اى گفتند یعقوب از چشم زخمى مردم نسبت به آنان ترسید. زیرا وقتى یازده پسر یعقوب که همگى رشید و نیرومند بوده و از نظر جمال و اندام و زیبایى ممتاز بودند، پیش رویش صف کشیدند، آن حضرت ترسید که اگر اینها به همین شکل و اجتماع وارد مصر شوند، توجه مردم را جلب کرده و چشم ها متوجه آنان شوند و مورد اصابت چشم زخم قرار گیرند و از این رو دستور داد از دروازه هاى مختلف و به صورت پراکنده وارد مصر شوند.
به دنبال این گفتار، براى اثبات این مطلب نیز که چشم زخمى حقیقت دارد و چشم مردم در زوال نعمت ها موثر است ، سخنانى گفته شده و حدیث هاى نیز از رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) نقل کرده اند و از نظر علمى هم موضوع را مورد بحث قرار داده اند که نقل آنها ما را از مسیر خود منحرف مى سازد. (104)
برخى گفته اند یعقوب ترسید اگر اینها به صورت اجتماع وارد شوند، توجه ماموران دولتى را به خود جلب کرده و مورد سؤ ظن آنان قرار گیرند و احیانان براى تحقیق حال ایشان آنها را به زندان افکنده و گرفتار شوند. (105)
خداى تعالى به دنبال این دستور یعقوب فرموده است :
و چنان نبود که این دستور یعقوب کارى در برابر خدا و تقدیر الهى براى ایشان انجام دهد، جز آن که خواسته اى در دل یعقوب بود که آن را برآورده و به راستى او داراى علیم بود که ما بدو آموخته بودیم ، ولى بیشتر مردم نمى دانند (106)
شاید با توجه به سیاق و ذیل آیه ، منظور خداى تعالى این است که آن چه یعقوب به فرزندان خود گفت ، روى علمى بود که ما به وى آموخته بودیم و یعقوب نمى توانست جلوى قضاى ما را بگیرد، ولى چون به ما توکل کرد و با این برنامه و دستور مى خواست تا آنها را از گزند حوادث حفظ کند، ما نیز خواسته اش را عملى کردیم و حاجتش را برآوردیم ، و پسران از گزند یا چشم زخم مردم حفظ کردیم .
به هر صورت یازده یعقوب حرکت کردند و بر طبق دستور پدر، هنگام ورود به مصر پراکنده شده و از دروازه هاى مختلف وارد شهر شدند و پس از این که بارهاى خود را فرو آورده و به مرکب ها و سر و وضع خود رسیدگى کردند، مشتاقانه به سمت خانه عزیز مصر به راه افتادند.
طبیعى است یوسف عزیز بدون آن که به نزدیکان خود اظهار کند، هر صبح و شام انتظار ورود برادرانش به خصوص برادر پدر و مادریش بنیامین را مى کشید و چشم راه بود تا دربانان مخصوص ورودشان را به اطلاع او برسانند.
در چنین وضعى دربانان بدون اطلاع از هویت مردانى که بر در خانه عزیز مصر آمده اند و ورود یازده مرد رشید، زیبا، و نیرومند را به مصر خبر داده و و درخواست اجازه ورود آنان را به عرض رساندند.
عزیز مصر در کمال متانت و وقار به آنان اجازه ورود داد و سپس به خدمت کاران دستور داد از آنها به گرمى پذیرایى کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد