حضرت موسى علیه السلام را دید که از شدت تهیدستى ، برهنه روى ریگ بیابان خوابیده است ، چون نزدیک آمد، او عرض کرد: ((اى موسى ! دعا کن تا خداوند متعال معاش اندکى به من بدهد که از بى تابى ، جانم به لب رسیده است . ))
موسى علیه السلام براى او دعا کرد و از آنجا (براى مناجات به طرف کوه طور)رفت .
پس از چند روز، موسى علیه السلام از همان مسیر باز مى گشت که دید همان فقیر را دستگیر کرده اند و جمعیتى بسیار در گردش اجتماع نموده اند، پرسید: ((چه حادثه اى رخ داده است ؟ ))
حاضران گفتند: این مرد شراب خورده و عربده و جنگجویى نموده و شخصى را کشته است ، اکنون او را دستگیر کرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام کنند، لطیفه گوها، مناسب این حال گفته اند:
گربه مسکین اگر پر داشتى |
تخم گنجشک از جهان برداشتى |
عاجز باشد که دست قوت یابد |
برخیزد و دست عاجزان برتابد(256) |
خداوند در قرآن مى فرماید:
و لو بسط الله الرزق لعباده لبعوا فى الارض :
و اگر خداوند رزق را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مى کنند.
موسى علیه السلام به حکم الهى اقرار کرد، و از جسارت خود استغفار و توبه نمود.
بنده چو جاه آمد و سیم و زرش |
سیلى خواهد به ضرورت سرش (257) |
آن نشنیدى که فلاطون چه گفت |
مور همان به که نباشد پرش ؟ |
پدر عسل فراوان دارد، ولى عسل براى پسرش که گرم مزاج است ، سازگار نیست .
آن کس که توانگرت نمى گرداند |
او مصلحت تو از تو بهتر داند |