تشنه را در دهان ، چه در چه صدف

عربى بیابانگرد را در بصره در نزد طافروشان دیدم مى گفت : روزى رد بیابانى راه را گم کردم ، و توشه و غذاى راه تمام شد و خود را در خطر هلاکت مى دیدم ، ناگاه در مسیر راه کیسه اى پر از مروارید یافتم ، اول تصور کردم که گندم پخته است ، بسیار خوشحال شدم که هرگز چنین خوشحالى به من دست نداده بود، ولى وقتى که فهمیدم گندم نیست بلکه مروارید است بقدرى ناشاد شدم که قبلا هیچگاه این گونه ناراحت نشده بودم .

در بیابان خشک و ریگ روان

 

تشنه را در دهان ، چه در چه صدف (258)

 

مرد بى توشه کاو فتاد از پاى

 

بر کمربند او چه زر، چه خزف (259)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد