اشتیاق شاه به دیدار یوسف

 فرستاده شاه که همان ساقى مخصوص و رفیق سابق یوسف در زندان بود، پس از شنیدن آن تعبیر عجیب که ضمنان پیش بینى و تدبیر براى نجات مردم مصر از قحطى آینده نیز محسوب مى شد، به سرعت خود را به دربار شاه رسانید و در حضور شاه و درباریان و دانشمندانى که منتظر آمدن وى و شنیدن تعبیر خواب و چشم به راهش بودند، ایستاده و به دقت تعبیر یوسف را از خواب شاه گزارش داد و همه جزئیاتى را که یوسف گفته بود، براى آنان نقل کرد.


شاه و حاضران مجلس که با دقت به گفتار ساقى گوش مى دادند، از تعبیر عجیب یوسف به سختى در شگفت ماندند و همگى مشتاق دیدارى این شخصیت بزرگوار و حکیم خردمند گردیدند و کم کم به این فکر افتادند که چرا باید چنین مرد خردمند و حکیمى در زندان باشد و به چه جرمى او را به زندان افکنده اند. به ویژه شخص شاه مى بیند معمایى که هیچ یک از دانشمندان و عالمان دربارش نتوانستند حل کنند و خوابى که حکایت از آینده سختى براى مردم مصر مى کرد و آنان بر اثر بى اطلاعى و غرور، حمل بر خواب هاى پریشان و آشفته کردند، این جوان دانشمند زندانى به بهتر وجهى تعبیر کرده و تدبیرى هم براى اداره آینده سخت کشور مصر نموده است .
از این رو شاه مصر مى خواهد تا هر چه زودتر این عالم را از نزدیک ببیند و از علم و دانش و تدبیرش در کارهاى مهم مملکتى استفاده کند.
همین موضوع سبب شد تا فرمان بدهد که
این جوان را نزد من آورید و با این فرمان او را به دربارش احضار کرد.
فرستاده مخصوص شاه براى ابلاغ این فرمان به زندان آمد، وى تصور مى کرد با ابلاغ فرمان یوسف بى درنگ از زندان خارج شده و به دربار مى رود، اما برخلاف انتظار، یوسف در پاسخ این فرمان به فرستاده مخصوص چنین گفت :
نزد سرپرست و آقاى خود بازگرد و از او بپرس ‍ حال زنانى که دست هاى خود را بریده اند؟ و البته پروردگار من به نیرنگشان آگاه است (77)
براى فرستاده مخصوص و زندانیان دیگر که از موضوع مطلع شدند، این سخن شگفت انگیز بود و شاید هر کدام اصرار داشتند حضرت بى درنگ از زندان خارج شده و نزد شاه برود و تعجب مى کردند که چگونه یک فرد زندانى پس از این که سالها در زندان مانده و اکنون به بهترین وجهى وسیله نجاتش فراهم شده و شاه مملکت مشتاق دیدار اوست ، از رفتن به نزد وى خو دارى مى کند و مى خواهد بى گناهى خود را پیش شاه و بزرگان مملکت ثابت کند.
از نظر ظاهر نیز این محاسبه درست بود، اما این پیغمبر بزرگ الهى به همان اندازه که به آزادى خود از آن محیط خفقان آور و تاریک و زندگى سخت و دشوار علاقه مند است ، بیش از آن نیز به شرف و حیثیت و آبرویشمى اندیشد و نمى خواهد هنگام ورود به قصر سلطنتى ، زمام دار مصر و درباریان و معبران کشور مصر به عنوان یک فرد آلوده به او نگاه کنند و به نام یک زندانى متهم و گناه کار او را بشناسند و با دین او داستان معاشقه نامشروع با زنان مصرى و کام جویى از آنها براى آنها تداعى کند، بلکه مى خواست تا براى شاه و دیگران روشن شود که وى به جرم پاکى به زندان افتاده و دامن از او به گناه و آلودگى بکشانند و او با کمال شهامت و تقوا دست رد به سینه شان زد و از جاده عفت و پاک دامنى منحرف نشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد