بیچارگى مسافر بى توشه

در بیابان وسیع و پهناورى ، مسافرى راه را گم کرد، نیرو و توشه راه از غذا و آبش تمام شد، چند درهم پول در همیانش بود و آن همیان را به کمر بسته بود، بسیار تلاش کرد تا راه پیدا کند، ولى به جایى نبرد و سرانجام با دشوارى به هلاکت رسید.
در این هنگام گروهى مسافر به آنجا رسیدند و جنازه او را دیدند که چند درهم پول در برابرش ریخته شده است ، و بر روى خاک چنین نوشته شده بود.

گر همه زر جعفرى دارد

 

مرد بى توشه برنگیرد کام

 

در بیابان فقیر سوخته را

 

شلغم پخته به که نقره خام (260)

(به این ترتیب ، ارزش اشیا بستگى به نیاز آنها دارد.)

تشنه را در دهان ، چه در چه صدف

عربى بیابانگرد را در بصره در نزد طافروشان دیدم مى گفت : روزى رد بیابانى راه را گم کردم ، و توشه و غذاى راه تمام شد و خود را در خطر هلاکت مى دیدم ، ناگاه در مسیر راه کیسه اى پر از مروارید یافتم ، اول تصور کردم که گندم پخته است ، بسیار خوشحال شدم که هرگز چنین خوشحالى به من دست نداده بود، ولى وقتى که فهمیدم گندم نیست بلکه مروارید است بقدرى ناشاد شدم که قبلا هیچگاه این گونه ناراحت نشده بودم .

در بیابان خشک و ریگ روان

 

تشنه را در دهان ، چه در چه صدف (258)

 

مرد بى توشه کاو فتاد از پاى

 

بر کمربند او چه زر، چه خزف (259)

مور همان به که نباشد پرش

حضرت موسى علیه السلام را دید که از شدت تهیدستى ، برهنه روى ریگ بیابان خوابیده است ، چون نزدیک آمد، او عرض کرد: ((اى موسى ! دعا کن تا خداوند متعال معاش اندکى به من بدهد که از بى تابى ، جانم به لب رسیده است . ))
موسى علیه السلام براى او دعا کرد و از آنجا (براى مناجات به طرف کوه طور)رفت .
پس از چند روز، موسى علیه السلام از همان مسیر باز مى گشت که دید همان فقیر را دستگیر کرده اند و جمعیتى بسیار در گردش اجتماع نموده اند، پرسید:
((چه حادثه اى رخ داده است ؟ ))
حاضران گفتند: این مرد شراب خورده و عربده و جنگجویى نموده و شخصى را کشته است ، اکنون او را دستگیر کرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام کنند، لطیفه گوها، مناسب این حال گفته اند:

گربه مسکین اگر پر داشتى

 

تخم گنجشک از جهان برداشتى

 

عاجز باشد که دست قوت یابد

 

برخیزد و دست عاجزان برتابد(256)

خداوند در قرآن مى فرماید:
و لو بسط الله الرزق لعباده لبعوا فى الارض :
و اگر خداوند رزق را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مى کنند.
موسى علیه السلام به حکم الهى اقرار کرد، و از جسارت خود استغفار و توبه نمود.

بنده چو جاه آمد و سیم و زرش

 

سیلى خواهد به ضرورت سرش (257)

 

آن نشنیدى که فلاطون چه گفت

 

مور همان به که نباشد پرش ؟

پدر عسل فراوان دارد، ولى عسل براى پسرش که گرم مزاج است ، سازگار نیست .

آن کس که توانگرت نمى گرداند

 

او مصلحت تو از تو بهتر داند