همسویى ((خرج )) با ((دخل ))

 یکى با بشر حافى مشورت مى‏کرد که ((دو هزار درهم دارم و خواهم که به حج روم رأى تو در این چیست؟ )) بشر گفت:

((حج مى‏روى که در و دشت و بیابان و شهر و دیار تماشا کنى یا رضاى خدا تعالى به کف آرى؟ )) گفت: ((رضاى حق تعالى را مى‏جویم .)) بشر گفت: ((اگر این حج بر تو واجب نیست، این درهم‏ها را به وامداران و یتیمان و عیالواران ده تا از آن‏- حج واجب، حجى است که پس از استطاعت و توانگرى، بر مسلمانان واجب مى‏شود و بیش از یک بار نیز، وجوب نمى‏یابد. ? به مسلمانان راحت رسانى و آسایش آنان فراهم آورى .)) گفت: ((نتوانم )) بشر پرسید: ((چرا؟ ))
گفت:
(( از آن که به حج، رغبت بیش‏ترى در خویش مى‏بینم .)) بشر گفت: (( پس عیان شد که این درهم‏ها نه از راه درست به دست آورده‏اى که در راه درست خرج کنى . مالى که نه از راه صواب، فراهم آید، در راه صواب به کار ناید.)) -برگرفته از: غزالى، کیمیاى سعادت، ج 2، ص 3 312 . ?

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد