خواجه مظفر از عالمان خراسان بود و اعتقادى به شیخ ابوسعید نداشت. روزى در جمعى گفت: ((کار ما با شیخ ابوسعید آن چنان است که پیمانه با ارزن. یک دانه، شیخ ابوسعید باشد و باقى منم .)) مریدى از مریدان-یعنى اگر ابوسعید را با من بسنجند، او مانند یک دانه ارزن در یک پیمانه است و باقى پیمانه منم.? شیخ آن جا حاضر بود . چون سخن خواجه مظفر را شنید، برخاست و پیش شیخ آمد و آنچه از خواجه مظفر شنیده بود، باز گفت . شیخ گفت برو و با خواجه مظفر بگوى که آن یک دانه هم تویى، ما هیچ چیز نیستیم. - اسرار التوحید، ص 208، با کمى تغییر در الفاظ
ابوالفضل
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 ساعت 12:06 ق.ظ