هر که آن جا نشیند که خواهد

- ...

روزى زنبورى به مورى رسید . او را دید که دانه گندم به خانه مى‏برد مردمان پاى بر او مى‏نهادند و او جراحت مى‏رساندند.
زنبور، آن مور را گفت که این چه سختى و مشقت است که تو براى دانه‏اى بر خود تحمیل مى‏کنى؟ براى دانه‏اى کوچک و بى‏ارزش، چندین خوارى و دشوارى مى‏کشى . بیا تا ببینى که من چگونه آسان مى‏خورم بى‏این که مشقتى کشم و رنجى برم. پس مور را به دکان قصابى برد . گوشت‏ها آویخته بودند . زنبور از هوا درآمد و بر تکه‏اى گوشت نشست و سیر خورد و پاره‏اى نیز برگرفت تا ببرد. ناگهان قصاب سر رسید و کاردى بر گوشت زد و زنبور را که بر آن جا نشسته بود، به دو نیم کرد و بینداخت . زنبور بر زمین افتاد . آن مور بر سر زنبور آمد و پایش را گرفت و مى‏کشید و مى‏گفت:
(( هر که آن جا نشیند که خواهد، چنانش کشند که نخواهد. )) - اسرار التوحید، ص 289، با کمى تغییر در الفاظ. ?
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد