- . بیشتر بر مسلک امید بود تا طریقت بیم . در وعظ و منبر، بیانى مؤثر و نافذ داشت و سخنش، بسیارى از مردم را به راه صواب کشاند. برخى گفتهاند: (( خداوند، دو یحیى داشت: یکى از انبیا و یکى از اولیا )) .
یحیى، برادرى داشت که براى عبادت و اعتکاف به مکه رفته بود، از مکه نامهاى براى یحیى نوشت؛ بدین شرح:
((برادر!من، سه آرزو داشتم که از آنها، دو تا اجابت شده و یکى مانده است: نخست این که از خداوند، خواسته بودم که مرگ مرا در مکانى مقدس قرار دهد و اکنون در مکه هستم و مىمانم تا بمیرم. دوم آن که همیشه از خدا مىخواستم که کنیزى شایسته نصیب من کند تا وسایل عبادت مرا فراهم سازد و به من در این راه، خدمت کند . اکنون به چنین کنیزى دست یافتهام و او مرا در این راه، بسیار کمک و خدمت مىکنم. آرزوى سوم آن است که پیش از مرگ، تو را ببینم. امیدم آن است که به این آرزو نیز برسم .))
یحیى در پاسخ برادر، نوشت:
((نوشته بودى که آرزو دارى در بهترین مکان باشى و در همان جا، دعوت حق را لبیک گویى . تو بهترین خلق خدا شو، در هر جا که مىخواهى باش و هر جا که خواهى، مرگ را به استقبال برو . مکان به انسان عزیز مىشود، نه انسان به مکان. نیز گفته بودى که تو را خادمى است که آرزوى آن را داشتى . اگر تو را فتوت و جوانمردى بود، خادم حق را خادم خود نمىکردى و از خدمت حق باز نمىداشتى . جوانمردان، آرزو مىکنند که خادم باشند، نه آن که دیگران خادم آنان باشند . بنده، باید بندگى کند، نه رئیسى . اما آرزوى سوم تو این بود که مرا ببینى . اگر تو را از خداى عزوجل خبرى بود، از من تو را یاد نمىآمد . آن جا که تو هستى، مقام ابراهیم است؛ یعنى جایى است که پدر، پسر را به مسلخ برد تا سر ببرد؛ تو آرزوى ((برادر )) مىکنى؟!اگر آن جا خدا را یافتى، من به چه کار تو مىآیم، و اگر نیافتى، از من تو را چه سود؟ و السلام .))